به نام خدا
سر پل ذهاب كه رفتم، جلوی مقر حاج بابا که چند كيلومتري پادگان ابوذر بود، چند نفر سبیل در رفته به دژباني مشغول بودند اما ميترسيدند به خط مقدم بروند، نهايت كارشان دژباني بود. از عقايدشان پرس و جو كردم.گفته شد: اهل حق يا شيطان پرست هستند. البته نامهاي ديگري نيز داشتند. سر پل ذهاب كه رفتم، جلوی مقر حاج بابا که چند كيلومتري پادگان ابوذر بود، چند نفر سبیل در رفته به دژباني مشغول بودند اما ميترسيدند به خط مقدم بروند، نهايت كارشان دژباني بود. از عقايدشان پرس و جو كردم.گفته شد: اهل حق يا شيطان پرست هستند. البته نامهاي ديگري نيز داشتند. وجه مشترك همة آنان نخواندن نماز و دوست داشتن شيطان بود. اعتقاد داشتند وقتي حضرت علي(علیه السّلام) پيامبر(ص) را غسل داده، از آب غسل ناف او نوشيده و سبيل حضرت علي(علیه السّلام) به ناف پيامبر(ص) رسيده است. اين از ياوه هايي بود كه به آن، باور داشتند و به همين دلیل سبيلهاي بزرگي ميگذاشتند و ميگفتند: به بركت و ياد سبيل حضرت علي(علیه السّلام) ما نيز همين كار را انجام ميدهيم. فرصت را غنيمت شمردم و تلاش كردم تا آنان را هدايت كنم. و انديشههاي خرافي را از ذهن آنان پاك نمایم.
سعي كردم به آنها نزديك شوم و ارتباط صميمي و دوستانه ای برقرار كنم و البته موفق شدم. در گام نخست، حمد و سوره را آموزش دادم و صحبت كردم كه نماز بخوانند. جوانان چون پاكتر و حقيقت جو بودند سريعتر پذيرفتند و نماز خوان شدند، اما در بين آنها پيرمردي بود كه نميخواست نماز بخواند از طرفي با من رفيق شده بود و نميخواست حرف من را زمين بگذارد. او وضو ميگرفت و بعد به دستشويي ميرفت و سپس ميآمد براي نماز. اين كار را از روي عمد انجام ميداد تا هم نماز صحيح نخواند و هم حرفم را گوش كرده باشد.
يكي از جوانها را كه نسبت به بقيه باهوشتر بود و بيشتر نسبت به يادگيري مطالب ديني، علاقه نشان ميداد، تشويق كردم كه به حوزة علميه برود، او هم پذيرفت. البته طلبگي او بيشتر از دو ماه دوام نياورد؛ چون نتوانست در مقابل آن جو جاهلانه و پر از خرافه كه ساخته دست اطرافيانش بود، بايستد و مبارزه كند. جوان شوخي بود به او گفتم دوست داري شهيد بشوي؟
ميگفت: شربت شهادت يك بشكه بوده، آوردهاند و حالا ديگر تمام شده است.
آخرین نظرات