به نام خدا
روز دوشنبه 21 ذیحجّه قافله امام حسین(ع) به زرود(موضعی از طریق مکه به سوی کوفه، بعد از رمل) فرود آمد. در نزدیکی اردوی امام، زهیر بن قین، بجلی فرود آمده او از هواداران عثمان به شمار می رفت و در آن سال مراسم حج را بجای آورده و به کوفه باز می گشت.(20)
راوی می گوید: در منزل زرود بود که با زهیر نشسته و غذا می خوردیم که ناگهان فرستاده حسین(ع) بر ما وارد شد و سلام کرد و گفت: ای زهیر بن قین! مرا اباعبداللّه به سوی تو فرستاده که او را ملاقات کنی. ما همه دست از غذا کشیده و سکوت کردیم، همسر زهیر که دیلم (یا دُلَهم)(21) دختر عمرو بود. گفت: سبحان اللّه! فرزند پیامبر تو را فراخوانده و کسی را به دنبالت فرستاده و تو از رفتن خود داری می کنی؟! چه می شود اگر نزد او رفته و سخن او را بشنوی!
زهیر از جای برخاست و به سوی امام رفت، طولی نکشید که مراجعت نمود در حالی که چهره اش می درخشید و مَسرور بود، فرمان داد تا خیمه را برچیده و در جوار اردوی امام خیمه زنند. و بعد به همسرش گفت: تو را طلاق دادم زیرا دوست ندارم از من جز خوبی به تو برسد.
من تصمیم گرفته ام که همراه حسین(ع) باشم و جانم را فدای او کنم، سپس همسر خود را با مقدار آذوقه و مال با چند تن از عموزادهایش همراه کرد تا او را به مقصد برسانند. همسر زهیر برخاست و گریه کرد و با او وداع کرد و گفت: خدا یار و مددکار تو باشد، و برای تو این سفر را به خیر کند و در روز واپسین این از خود گذشتگی مرا به جدّ حسین(ع) یادآور باش.(22)
زهیر بعد از وداع با همسرش به همراهان خود گفت: «هر کسی از شما دوست دارد، با من بیاید و الّا این آخرین دیدار ماست! و بعد حدیثی را برای همراهان خود نقل کرد که ما در «بلنجر(23)» جنگ می کردیم و خداوند ما را پیروز کرد و غنائمی را بدست آوردیم. سلمان باهلی (در روایات دیگر سلمان فارسی دارد) به ما گفت: آیا به این فتح و پیروزی و گرفتن غنائم خوشحال و مسرورید؟ گفتیم: آری! گفت: زمانی که محضر سید شباب آل محمد(ص) را درک کردید به جنگ نمودن در کنار او و یاری نمودن او… که نصیب شما خواهد شد، بیشتر شاد باشید. و من اکنون شما را به خدا می سپارم.»(24) تا این جا چند امر توبه زهیر را زیباتر نموده، اوّل این که او عثمانی بود، 180 درجه تغییر جهت داد و صد در صد حسینی و کربلایی شد، دوم اینکه از مال و اموال و همسر و همراهان گذشت خصوصاً که از سفر حج برگشته بود و سخت مشتاق بود که بستگان و دوستان را ببیند و سوغاتی سفر حج را تقدیم آنان نماید.
سوم امر که زیبایی توبه او را زیباتر می کند جوابی است که در شب عاشورا در پاسخ امام حسین(ع) بیان نمود. آنگاه که حسین(ع) چراغ را خاموش و از یاران خود خواست که از کربلا خارج شوند و بیعت خود را نیز از آنها برداشت، زهیر درجواب آن حضرت عرض کرد: بخدا سوگند دوست دارم کشته شوم، باز زنده گردم، و سپس کشته شوم، تا هزار مرتبه، تا خدا تو را و اهل بیت تو را از کشته شدن در امان دارد.(25)
چهارم این که در روز عاشورا خطبه جانانه ای در حمایت و معرّفی امام حسین خواند، که امام حسین(ع) خیرخواهی او را تصدیق کرد.
زهیر بن قین به طرف لشکر دشمن خارج شد در حالی که سوار بر اسب بود و لباس جنگ بر تن داشت، و خطاب به آنان گفت: ای مردم کوفه! از عذاب خدا بترسید، حق مسلمان بر مسلمان این است که برادرش را نصیحت کند، ما هم اکنون برادریم و بر یک دین مادامی که جنگی بین رخ نداده است و چون کار به جنگ کشد شما یک امّت و ما امّت دیگری خواهیم بود خدا ما را بوسیله خاندان رسولش در مقام امتحان بزرگ قرار داده تا ما را بیازماید، من شما را به یاری این خاندان و ترک یزید و عبیداللّه بن زیاد فرا می خوانم زیرا شما در حکومت اینان جز سوء رفتار و قتل و کشتار و بدارآویختن و کشتن قاریان قرآن همانند حجربن عدی و اصحاب او و هانی بن عروه و امثال او ندیده اید.
سپاهیان عمر بن سعد به زهیر ناسزا گفتند و عبیداللّه را مدح و دعا کردند، سپس گفتند: ما از این مکان نمی رویم تا حسین و یارانش را بکشیم و یا آنها را نزد عبیداللّه ببریم!
زهیر گفت: ای بندگان! فرزند فاطمه به محبّت و یاری سزاوارتر از پسر سمیّه (عبیداللّه بن زیاد) است. اگر او را یاری نمی کنید، دست خود را به خون او آلوده نکنید او را رها کنید تا یزید هرچه می خواهد، با او رفتار کند، بجان خودم سوگند که یزید بدون کشتن حسین نیز از شما خوشنود خواهد بود.
در این اثنا شمر تیری به سوی زهیر پرتاب کرد و گفت: ساکت باش! خدا صدای تو را فرو نشاند تو ما را به زیادی سخنت آزردی.
زهیر در پاسخ شمر گفت: ای اعرابی زاده! من با تو سخن نگویم، تو حیوانی بیش نیستی! من گمان ندارم حتّی دو آیه از کتاب را بدانی، مژده باد تو را به رسوایی روز قیامت و عذاب دردناک الهی.
شمر گفت: خدا تو و امام تو را پس از ساعتی خواهد کشت! زهیر گفت: مرا از مرگ می ترسانی؟! بخدا سوگند در نظر من شهادت با حسین بهتر از زندگی جاودانه با شماست. راستی این جملات از یک تائب که شاید 12 الی 14 روز است به حسین(ع) ملحق شده است بسیار زیبا و عمیق است.
سپس زهیر رو به مردم کرده و با صدایی بلند گفت: «ای بندگان خدا! این مرد درشت خوی شما را نفریبد، بخدا سوگند شفاعت رسول خدا هرگز به گروهی که خون فرزندان و اهل بیت او را بریزند و یاران آنها را بکشند نخواهد رسید.»(26)
شخصی از طرف امام حسین(ع) پیغام داد ای زهیر! برگرد، که امام می فرماید: بجان خودم سوگند همانگونه که مؤمن آل فرعون قومش را نصیحت کرد، تو نیز در نصیحت این گمراهان انجام وظیفه و بر دعوت آنها به راه مستقیم پافشاری نمودی اگر سودی داشته باشد.»(27)
پنجمین نکته ای که توبه زهیر را زیباتر نموده این است که گاه حسین(ع) را دلداری می داد، در جمله ای عرض کرد: مولای من بعد از قتل عباس و حبیب در چهره ات انکسار ظاهر شده است مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: «بلی و حقّ الحقّ محقین؛ بله بر حق ترین حق، ومن بر حق حقداران می باشم.»(28)
و تا آنجا زهیر پیشرفت که این جمله زیبا را به زبان آورد: «لوکشف الغطاما ازددت یقیناً؛ اگر پرده ها کنار روند بر علم من افزوده نمی شود.»
و بعد از نماز ظهر دست خود را روی شانه امام حسین(ع) نهاد و این رجز را خواند:
اقدم هدیت هادیّاً مهدیّاً الیوم تلقی جدّک النّبیّاً
وحسناً و المرتضی علیّاً وذا الجناحین الفتی الکمیا
و اسد اللّه الهشید الحیّا؛به پیش ای هدایت شده و راهنما، امروز جدّت نبی اکرم را دیدار خواهی کرد، و همچنین حسن(مجتبی) و علی مرتضی و صاحب دو بال (جعفر طیّار) آن جوانمرد شجاع را و حمزه شیر خدا شهید زنده را دیدار خواهی نمود.(29)
او از جمله اصحابی بود که پیشاپیش امام حسین(ع) شمشیر زد تا به درجه والای شهادت رسید.(30)
حسین(ع) پس از شهادت او فرمود: «ای زهیر! خدا تو را از لطف خود دور مدارد و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به لعنت ابدی خود گرفتار سازد.»(31)
با توجه به نکات پیش گفته می توان گفت توبه زهیر از زیباترین توبه های صحنه تاریخ بشری است.
پی نوشت هاـــــــــــــــــــــــ
32. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، ج 45، ص116.
33. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 241.
34. مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 88.
35. «و انّ لک فی الجنّة درجاتٍ لاتنالها الّا بالشهادة» امالی شیخ صدوق تهران، انتشارات اسلامیّه. مجلس 30، حدیث 1، عوامل بحرانی، قم مؤسسة الامام المهدی(عج)، ج 17، ص 16.
36. محمد علی مجاهدی (پروانه).
37. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفا، ج 44، 329.
38. مقتل الحسین مقرّم، بیروت، دارالکتاب، ص 140، قصه هجرت، انتشارات سرور، نظری منفرد، ص 82.
39. مراد از طف کنار شط فرات است که حسین(ع) در آنجا کشته شد.(مجمع البحرین، ج 5، ص 90).
40. کامل الزیارات، ابن قولویه، نجف المکتبة المرتضویه، ص 72.
41. اعفر، یعنی خاک.
42. کامل الزیارات، همان، ص 72.
43. نواویس، جمع «ناووس» است و آن مقبره نصاری است، و مراد از آن در اینجا قریه ای است که نزد کربلا بوده است (ابصار العین، ص 17، سماوی) در کتاب الامام الحسین و اصحابه، ج 1، ص 8، می خوانیم که «ناووس» قریه است که بندر ریاح قبیله حرّ بن یزید ریاحی در آن سکونت داشته و هم اکنون قبر حر در آنجا قرار دارد.
44. اللهوف، سید ابن طاووس، قم، انتشارات داوری، ص 25، قصّه هجرت، همان، ص 148.
45. به نقل شکوفه های ولایت، سید خلیل شبیری، ص 178.
46. اعلام الوری، فضل بن الحسن طبرسی، بیروت دارالمعرفه، ص238، قصه هجرت، ص 275 ـ 276.
47. قصه هجرت، ص 304.
48. حیاة الحسین باقر شریف القرشی، قم دارالکتب العملیه، ج3، ص221.
49. مقتل خوارزمی، ج 2، ص 10، مقتل الحسین، مقرّم، همان، ص245.
50. محمد علی مجاهدی(پروانه).
51. الامام الحسین و اصحابه، فضلعلی قزوینی، قم، باقری، ص166.
52. ابصار العین، محمد سماوی، قم، بصیرتی، ص 95.
53. اللهوف، ص 30.
54. بلنجر به فتح باء و لام و سکون نون و فتح جیم، شهری است در نواحی دریای خزر مراصد الاطلاع، ج 1، ص 220، قصه هجرت، ص 179.
55. اثبات الهداة، حرّ عاملی، ج 2، ص 588، دلائل الامامه، طبری، ص 74.
56. ارشاد، مفید، قم آل البیت (ع)، ج 2، ص 92.
57. کامل ابن اثیر، بیروت، دارصادر، ج 4، ص 63.
58. نفس المهموم، شیخ عباس قمی، قم، بصیرتی، ص 243.
59. موسوعه کلمات الامام الحسین، معهد تحقیقات باقرالعلوم، مؤسسة الهادی، 1373، ص 443.
60. نفس المهموم.
61. همان، ص 181.
62. موسوعه، همان، ص 443، بحارالانوار، ج 5، ص 25.
آخرین نظرات